کد خبر: ۱۰۷۵۳
۲۸ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۰
ابوترابی: برای نقاش شدن باید ریاضت کشید

ابوترابی: برای نقاش شدن باید ریاضت کشید

سیدمحمد ابوترابی، استاد برجسته نقاشی مشهد می‌گوید: در نقاشی هیچ کاری از مدرک ساخته نیست، باید کار کرد و ریاضت کشید و رنگ توی پوست و گوشتت برود، باید دست و زیر ناخن‌هایت پر از رنگ شود.

نمی‌شود با قلم و بوم الفت داشته باشی و سیدمحمد ابوترابی را نشناسی. در این شهر کم نیستند دانشجویان نقاشی که الفبای خط و رنگ و طرح را از او آموخته‌اند. ابوترابی سال ۱۳۴۵ در نیشابور متولد شد، کارشناسی نقاشی را در سال ۱۳۷۵ از دانشگاه هنر تهران گرفت و در حال حاضر نزدیک به سه دهه است که به صورت حرفه‌ای نقاشی می‌کند.

او که ساکن محله آزادشهر مشهد است، هم اکنون در مجتمع امام رضا (ع) و مراکز آموزش عالی و دانشگاه‌های مشهد در رشته هنر و نقاشی تدریس دارد. ابوترابی همچنین مدیر مجموعه آموزشی کلاس‌های تخصصی هنر (کانون هنرمندان خراسان رضوی) نیز هست.

این پیشکسوت نقاشی در پا گرفتن، رشد کردن و مطرح شدن مجتمع فرهنگی امام رضا (ع) به عنوان یکی از بهترین مجتمع‌های فرهنگی- هنری کشور واقع در پارک ملت نقش موثری داشته است.

در فرصتی که داشتیم، با این هنرمند شهرمان در مورد موضوعات مختلفی به گپ و گفت نشستیم، از مجتمع امام رضا(ع) تا تعریف هنر و هنرمند از دیدگاه و اینکه چرا در شهرش ماندگار شده و مانند تعدادی از افراد-به خصوص هنرمند- حاضر به مهاجرت نشده است.

 

برای نقاش شدن باید الفبای آن را آموخت 

- به عنوان سوال اول می‌خواهیم بپرسیم چه شد که نقاشی را انتخاب کردید؟  
از وقتی یادم می‌آید، یعنی از سه سالگی نقاشی می‌کردم. در دوران مدرسه هم هر زمان معلم سرکلاس حروف الفبا را درس می‌داد، من همه حروف را به اشکال مختلف در ذهنم تصویرسازی می‌کردم.

نقاشی را از همان کودکی آموختم، اما از آنجا که باید برای خوب آموختن هرچیزی الفبای آن را خوب دانست، به دانشگاه رفتم. البته ناگفته نماند مدتی هم تئاتر کار کردم؛ اما سرانجام همه خواسته‌هایم را در نقاشی یافتم.  

- سیر علاقه‌تان از کودکی تا جوانی چگونه بود، آیا هنر ریشه در خانواده‌تان دارد؟
مادرم حافظه خوبی در شعر داشت و همین حالا هم در کهنسالی از شعر‌های قدیمی برای ما می‌خواند. در خانواده ما حافظ جایگاهش را هنوز که هنوز است حفظ کرده است.

در اصل یک جور‌هایی روح هنر و لطافت در خونم هست و همین شد که نقاشی را ادامه دادم.

البته بین دانشگاه رفتن و ادامه تحصیلم یک وقفه چند ساله افتاد که به مطالعه جامعه‌شناسی پرداختم و تازه وقتی که وارد دانشگاه شدم فهمیدم از نقاشی تنها الفبایش را آموختم. آن وقت‌ها ۲۵ سالم بود و از همان زمان نگاهم نسبت به نقاشی عوض شد.  

- زندگی یک هنرمند، بخصوص نقاش‌ها با یک آدم معمولی چه فرقی دارد؟
نگاه یک نقاش خیلی ظریف و تیز است، شما هیچ‌گاه نمی‌توانید به یک هنرمند دروغ بگویید، او شاید سکوت کند، اما حس شما را می‌بیند.

یک نقاش از نظر انرژی در رده بالایی قرار دارد و خیلی خوب با فضای اطرافش رابطه برقرار می‌کند، برای همین است که می‌گویند نقاش‌ها آدم‌های حساسی هستند.

- در حال حاضر وضعیت نقاشی به چه صورتی است؟  
در جامعه ما ارزش نقاشی پایین آمده است، چون نقاشی را به شکل تزئین می‌بینند نه یک بحث تاثیرگذار اجتماعی. یکی از ابعاد وجودی هنر خلاقیت است و هنرمند هم آینده را مدام در نظر می‌گیرد.

بحث اینکه چه کسی هنرمند است و چه کسی نیست را می‌شود از اینجا دید؛ هنرمند به این فکر می‌کندکه کجا ایستاده است، چه کاری باید انجام دهد و بازخوردش را به جامعه‌اش تزریق کند، اما برخی‌ها به اسم هنرمند گاهی به امرار معاش بیشتر فکر می‌کنند تا اعتلای هنر؛ که واقعا چرا هنرمند باید این گونه باشد؟!

- آیا هنر وابستگی می‌آورد؟
در جواب شما باید بگویم این نیاز است و نمی‌شود گفت وابستگی.  

- تعریف خاص شما از هنر چیست؟  
هنر یعنی نشاط؛ و این نشاط را می‌شود به جامعه تزریق کرد؟
بله؛ من در پاسخ به این سوال و همچنین به مدیرانی که می‌گویند محیط را بانشاط کنید می‌گویم این خلی ساده است، شما در محیط‌های کاری ابعاد وجودی هنر را گسترش بدهید و شادی دریافت کنید.

همه از دیدن یک تابلو زیبا لذت می‌برند، از شنیدن موسیقی خوب و سالم لذا می‌برند، کدام اثر هنری را دیدید که آزاردهنده باشد؟ پس هنر یک قسمت با ارزش جامعه است که باید خیلی بیشتر از این مورد توجه قرار بگیرد.  

- هیچ کجا شهر خود آدم نمی‌شود
نه تنها در مشهد، بلکه در دیگر شهر‌ها و شهرستان‌های کشور این فضا وجود دارد که وقتی کسی –  به خصوص هنرمند- به جایگاهی می‌رسد، یا احساس می‌کند رسیده، به پایتخت کوچ می‌کند، بیشتر این افراد هم وجود امکانات را دلیل این رفتن می‌دانند.

- شما تا به حال به مهاجرت فکر کردید؟
ببینید ما یک سری افرادی بودیم که در شهر‌های مختلف درس خواندیم،  شهر‌هایی که اسم و رسم هم داشتند، اما یک حس تعهد اخلاقی نسبت به زادگاه‌مان را در وجود خودمان حس می‌کردیم.

هنرمند اگر بخواهد اسمش را ثبت کند، اگر پشتکار داشته باشد همه جا می‌تواند  این کار را بکند. طلا هر جا باشد طلاست و آنهایی که هجرت می‌کنند کارِ بدی هم نمی‌کنند، اما هجرتی که توام با دانش باشد تاثیر دارد وگرنه هیچ کجا شهر خود آدم نمی‌شود.

هنرمند‌هایی که از شهرستان‌ها می‌روند خلاقیت‌شان را هم با خودشان می‌برند و این طور که می‌بینیم، هنرمندان خراسان همیشه بزرگ‌اند و نگویید «مشهد» بلکه بگویید «خراسان بزرگ».

البته جوامع پیشرفته این موضوع را حل کرده‌اند و به خاطر رویکرد‌های اجتماعی‌شان دیگر تمام کلان شهر‌ها در یک رده هستند.

هر کسی هر کاری انجام می‌دهد برای جامعه‌اش است. ولی خوب است که آدم به شهر خودش فکر کند و همه ما یک جور اصالت ساز باشیم.

 

سیدمحمد ابوترابی، استاد برجسته نقاشی مجتمع امام رضا(ع) و دانشگاه‌های مشهد است

 

نقاشی  روی دستمال کاغذی

- نظرتان با این مد مدرک‌گرایی چیست؟
حداقل به عنوان یک آدمی که از کودکی عمرم را در نقاشی گذاشتم می‌توانم با اطمینان بگویم در نقاشی هیچ کاری از مدرک ساخته نیست، باید کار کرد و ریاضت کشید و رنگ توی پوست و گوشتت برود، باید دست و زیر ناخن‌هایت پر از رنگ شود، باید همیشه درگیر کار و هنرت باشی.

مثلا من یک‌بار در جلسه‌ای بودم که بحث در آن جلسه از موضوع اصلی خارج شد، دیدم موز توی بشقاب است، در حین بحث آن دو نفر شروع کردم به طرح انداختن روی پوست میوه.

خیلی وقت‌ها روی دستمال کاغذی نقاشی می‌کنم. البته تاکید دارم که این نیاز نقاشی است که به صورت‌های کوچک در هیچ لحظه‌ای من را ول نمی‌کند و در هر وضعیتی یک سَرکی می‌کشد و خودش را نشان می‌دهد.

- اما در هر صورت خیلی‌ها مدرک می‌گیرند و ادعای استادی هم دارند، تعرف شما از استاد چیست؟
دیدگاه جوان امروز نسبت به دهه‌های قبل تغییر کرده است. ما استاد را استاد می‌دانستیم، تا وقتی که شان استادی در تمام وجود یک نفر شکل نمی‌گرفت به خودش جرات نمی‌داد که استاد خطابش کنند، اما امروز می‌بینیم کسانی هستند که با عنوان مدرس سر کلاس‌ها می‌روند و اگر نام استاد نشنوند بهشان برمی‌خورد و ناراحت هم می‌شوند! لازم می‌دانم بگویم هنوز هم کسانی هستند که شان‌ها را رعایت کنند.

- به عنوان یک پیشکوست  برای کمک به هنر چه پیشنهادی دارید؟
به نظر من بعضی جا‌ها قهرمان پروری لازم است. جوان امروز نیاز به الگو دارد. الگو‌هایی که برخی می‌گذارند برای گذشته مناسب بود و به درد نسل امروز نمی‌خورد.

یک مثال ساده برایتان بزنم، الان دیگر بچه‌های ما مثل قدیم قورمه‌سبزی و کوکو سبزی نمی‌خورند، بلکه بیشتر میل به فست فود دارند، پس ما هم باید با زیرکی فرهنگ را بگذاریم توی فست‌فود و به خوردشان بدهیم، الان نمی‌شود با قورمه سبزی نسل ما، شکم نسل جوان را سیر کرد، آنها ذائقه خودشان را دارند و اینجاست که می‌بینیم بعد خودشان به دنبال فرهنگ دلخواه‌شان می‌روند.  

هنرمند نباید خلاقیت را در خودش بکشد

- الان مشغول چه کاری هستید؟
آخرین کارم مجموعه آثار«انسان معاصر» است.

- شما از نظر برگزاری نمایشگاه کم کار هستید، چرا؟
من اعتقاد دارم در یک نمایشگاه باید آخرین دستاورد‌ها و اندیشه‌های یک هنرمند دیده شود؛ و این کار ساده‌ای نیست، وقتی یک نفر در یک سال سه بار نمایشگاه می‌گذارد به خودم می‌لرزم از اینکه چطور بعضی‌ها خلاقیت را در خودشان می‌کشند. خلاقیت که نباشد کار‌ها کپی می‌شود و کار‌های کپی هیچ اثری در بهبود روند نقاشی ندارد.

وقتی یک نفر در یک سال سه بار نمایشگاه می‌گذارد به خودم می‌لرزم از اینکه چطور بعضی‌ها خلاقیت را در خودشان می‌کشند

 

مجتمع امام رضا (ع) یک دانشگاه هنر است 

- شما یکی از قدیمی‌های مجتمع امام رضا (ع) هستید، ظاهرا در پاگرفتن این مجتمع نقش هم داشته‌اید؟
آن وقت‌ها من ۳۰ یا ۳۱ ساله بودم، استادانی بودند مانند آقای تقی‌زاده که عضو انجمن هنر‌های تجسمی بودند، یا آقای کفشچیان‌مقدم که ایشان نماینده مرکز توسعه هنر‌های تجسمی وزارت ارشاد در مشهد بودند و این فکر را داشتند.

من هم که مطرح کردم یک دفعه همه چیز دست به دست هم داد که یک مجموعه آکادمیک نقاشی در مشهد شکل گیرد و آقای جواد آرین‌منش که آن زمان مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان بودند با ما مساعدت کامل داشتند و این طور شد که این مجموعه فعالیت خود را آغاز کرد.

البته باید بگویم آقای عابدی که در آن سال معاون اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان بودند هم نقش تاثیرگذاری داشتند، باید سپاس‌گزار از این انسان‌های فریخته بود.

- این گروهی که نام بردید چقدر در روند شکل‌گیری این مجموعه هنری و سرعت بخشیدن به کار تاثیر داشتند؟
بسیار زیاد، من هم کوچکترین عضو بودم که در آغاز شکل‌گیری این فرهنگسرا به دوستان ملحق شدم. برای اینکه سرعت کار بیشتر شود و فرهنگسرا رونق بگیرد هم هنرجو جذب کردیم که خیلی هم تاثیر گذار بود.

ببینید، اگر بخواهید شهری بسازید و شکل بگیرد، بهترین کار این است که تعدادی آدم و جمعیت به عنوان شهرنشین در آن سکونت کنند، واقعیت این است که اگر همان کارگر را بگذاری زندگی کند، خودش روح را در شهر جاری می‌کند.

ما گاهی می‌خواهیم اول شهر را بسازیم و بعد در آن انسان بریزیم، این می‌شود که خیلی از مجموعه‌های ما سال‌ها کلنگ خورده باقی می‌ماند و به بهره‌برداری نمی‌رسد. اما مجتمع امام رضا (ع) به همت دوست‌داران هنر خیلی زود جان گرفت و پر رونق شد و امروز ما خروجی‌های بسیار خوبی از این مجموعه داریم.  

- وضعیت مجتمع در سال‌های اخیر چطور است؟
بحث سیاست مدیران است و من جا دارد از همین جا از مدیران ارشد فرهنگی و هنری  خواهش کنم سلیقه‌ای برخورد نکنند.

چون هنر چیزی نیست که شما شخصی با آن برخورد کنید، هنر می‌تواند انسان‌ها را تحت تاثیر قرار دهد و این امر در طی زمان امکان پذیر است و باید یادمان باشد که ایرانیان توانستند قوم بادیه‌نشین مغول را با هنرشان جذب کنند، پس باید دلسوزانه‌تر با این مسئله روبرو شویم.

 

سیدمحمد ابوترابی، استاد برجسته نقاشی مجتمع امام رضا(ع) و دانشگاه‌های مشهد است

 

هیچ کس یک شبه هنرمند نمی‌شود 

- به عنوان حرف آخر چگونه می‌توان هنرمند حقیقی شد؟
هنر اولش اخلاق است و تعهد به اصول، و انسان هنرمند نمی‌شود مگر با ریاضت کشیدن. هیچ کس در هنر یک شبه هنرمند نمی‌شود.

گاهی آدم در ۲۰ یا ۲۵ سالگی فکر می‌کند خیلی نقاش است، ولی از آن به بعد تازه می‌فهمد که هیچی نیست، به خصوص که نقاشی هنر عجیبی است.

هنر‌هایی مانند تئاتر روی شانه چند نفر می‌گردد ولی نقاش از صفر تا صد خودش است و تمام اطلاعات را ابتدا به خودش می‌دهد و از صافی درونش رد می‌کند سپس تمام نگرش‌های درونی‌اش را به دیگران منتقل می‌کند و این کار آسانی نیست.

* این گزارش پنج شنبه، ۳۰ بهمن ۹۳ در شماره ۱۳۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44